درباره‌‌ی 1000 گره (مجموعه داستان)

همه به من خيره شده‌اند تا اولين هديه تو را باز كنم. با خجالت معلوم و شوق نامعلوم، كادو را باز مي‌كنم. جا مي‌خورم. از تو قاب زير دستم، موج گرم نگاهت تو صورتم مي‌پاشد. زير چشمي به دختر خاله و دختر دايي‌ها و بقيه نگاه مي‌كنم. دارم كاغذ كادو را بر مي‌گردانم روي قاب كه از جايت بلند مي‌شود. اعظم و معصومه با هم پچ پچ مي‌كنند و پقي مي‌زنند زير خنده. مي‌آيي طرفم. قلبم تند تند مي‌زند و صورتم داغ مي‌شود.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده