درباره‌‌ی عاشقی روی خط عابر پیاده (مجموعه داستان)

هنوز هفت سالم نشده بود. بچه بازيگوشي بودم و هيچ كسي چشم ديدنم را نداشت. حتي پدر و مادرم هم از دستم فراري بودند. نه اين‌كه مايه خجالت باشم، نه، اما شيطنت‌هايم هميشه براي آن‌ها دردسر درست مي‌كرد.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده