درباره‌‌ی از اول 2 سانتی کج بود (مجموعه داستان)

دم غروب بود. خسته بودم و مزه سيگار بعد از كار در دهانم به تلخي مي‌زد. فكر كردن به خرابي‌هاي رنوي فكستني‌ام، صورتم را توي آينه ماشين دلخور مي‌نمود. توي آينه ديدمش. پرشياي مشكي كند كرد و در سمت چپ يا راست عقبش باز شد (عقب را حتم دارم اما امان از اين قانون آينه‌ها). انگار كني كسي هلش داده باشد بيرون، بيرون افتاد. چرخيدن و مات و معلق خيره شد به پيش رو.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده