درباره‌‌ی سهبا

نواي موسيقي ملايم ذهنم را درگير كرده بود و من همانند حبابي كه بين زمين و آسمان سرگردان باشد احساس خلاء و سبكي خاصي مي‌كردم. هواي مطبوعي كه تنفس مي‌كردم مرا به عالم ديگري مي‌‌برد، لذتي وصف نشدني در من ايجاد شده بود كه قابل وصف نبود، اما خيلي پر دوام نبود چون با صداي بلندگوي بيمارستان به خودم آمدم و شبنم دوست خوبم را جلوي چشمانم ديدم كه غرولند‌كنان گفت: مگه صداي پيجر رو نمي‌شنوي؟ تو رو صدا مي‌كنند...

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده