درباره‌‌ی گناه فرار

شبي پدري عجول بعد از زير گرفتن زني در جاده، به جاي توقف كردن، مي‌گريزد و كيلومترها دورتر از محل حادثه اتومبيلش را مي‌سوزاند و همه‌چيز را فراموش مي‌كند. اما پسرش كه شاهد اين ماجراست... نه! او هرگز فراموش نمي‌كند. بعد از آن همه‌چيز ميان او و پدر تغيير مي‌كند. بالا بردنش را نديدم، اما برعكس خواباندنش را حس كردم. كشيده‌اي كه هميشه به ياد خواهم داشت. سكوتي را كه داخل ماشين حكم‌فرماست مزه‌مزه مي‌كنم. تا يك لحظه پيش عين زغال گر گرفته بودم؛ اما حالا آرام آرامم، مثل درياي روغن... آرامشم شكوهمندانه است. راستش خودم هم نعجب مي‌كنم. مي‌دانم كه بازي را برده‌ام. اين سيلي براي من يك جور پيروزي به حساب مي‌آيد. حالا رئيس منم.

آخرین محصولات مشاهده شده