درباره‌‌ی اولین خون

من فرياد زدم:«تام، ريس، او در كنار آن كمر است و دارد به طرف اسب‌ها مي‌رود.» همان لحظه كه من فرياد كشيدم، صداهاي ديگري سكوت را شكست، صداي تيري از اسليتر بلند شد كه از بالاي سر من گذشت.

آخرین محصولات مشاهده شده