درباره‌‌ی بهشت مامان غیضه

رمان «بهشت مامان غيضه» داستان زندگي اعضاي يک خانواده هشت نفره است که جز يکي همه زن‌اند. غيضه، سرپرست و بزرگ خانواده، اگرچه خود زن است اما دلبسته و نگهبان قوانين مردسالارانه جامعه خويش است. غيضه گاه با تدبير مقتدرانه و گاه با عواطف مادرانه‌اش تلاش مي‌کند در چارچوب خانه خود بهشتي بي‌مثال برپا کند؛ بهشتي که نورچشمي و پادشاه آن تنها مردِ خانواده و يادگارِ تنها پسر او، «فهاد» است. غيضه براي آنکه فهاد، گل سرسبد خانواده و خلقت، در بهشت رشک‌برانگيزش از همه موجبات لذت و سعادت برخوردار باشد، زن‌هاي خانواده- دختران، نوکر و نوه‌هاي دختري‌اش را به خدمت او درمي‌آورد و در اين راه از آنان مي‌خواهد تمام توان و عاطفه و توجه خود را نثارش کنند و در ادامه…. در بخشي از اين رمان مي‌خوانيم: «مادربزرگت من را با چادر و چاقچور و نقاب از ديد مردم مخفي كرد و من هم در اين كار با او هم‌دست شدم چرا كه نمي‌خواستم هيچ مردي را شريك زندگي‌ام كنم. مادربزرگت لازم نبود اين‌همه احتياط به خرج دهد. آخر زني مثل من هيچ احساسي غير از خنگي و نفرت از خود ندارد. پس چطور مي‌تواند دلش هواي مرد ـ حتي سايه يك مرد ـ را داشته باشد؟ من اين روزها دوست دارم فقط بخورم. همين و بس. مي‌خواهم با خوردن سرشكستگي و افسردگي‌ام را تسكين دهم. فقط غذاست كه من را پس نمي‌زند و ناديده نمي‌گيرد.»

آخرین محصولات مشاهده شده