درباره‌‌ی ناتمام

مادري از مکيدن انگشتِ پسرکش ذله شده. هر کار از دستش برمي‌آيد انجام مي‌دهد تا اين عادت از سرِ پسرک بيفتد از بستنِ دستانش گرفته تا ماليدنِ دارو، اما پسرک شب‌ها در خفا به مکيدن انگشتش ادامه مي‌دهد. پسرک سرِ لج افتاده و مادر عصباني است. در چنين وضعيتي بالاخره يا مادر کوتاه مي‌آيد يا دارو و درمان جواب مي‌دهد. اما اگر نويسنده يک روانکاوِ متبحر باشد و تصميم داشته باشد اولين رمانش را به رماني درخشان تبديل کند، ممکن است اين مشکل را طور ديگري حل کند. چشمان تيزبين نويسنده در درک پيچيدگي انسان‌ها، پيچيدگي روابط و نيز ضعف‌هاي شخصيتيِ آن‌ها باعث شده آدم‌هاي ناتمام بسيار واقعي از آب درآيند. کافي است سطرهاي آغازين رمان را بخوانيد تا يکنفس‌به دلِ روايت بزنيد. به نظرم نخواندنِ کتاب آگدن بسيار سخت است.

آخرین محصولات مشاهده شده