دربارهی مراسم تدفین
آنها ميگويند كه من بايد بميرم. آنها ميگويند كه من نفس را از مردها ربودم. و حالا آنها بايد از من بربايند. تصور ميكنم كه بعد همهي ما شعلههاي شمعي چرب و سوزان و لرزان هستيم كه در تاريكي اتاق به اهتزاز درآمده است و صداي زوزه باد ميآيد و در سكوت اتاق صدا پاهايي را ميشنوم، صدا پاهايي وحشتناك؛ ميآيند تا مرا خاموش كنند، و جانم را از من بيرون بكشند در حلقهاي از دود خاكستري. من در هوا و شب ناپديد خواهم شد. آنها همهمان را خاموش ميكنند، يكييكي، تا زماني كه فقط نور خودشان باشد كه با آن خود را ببينند. ولي آن وقت من كجا خواهم بود؟
گاهي وقتها فكر ميكنم كه دوباره آن را ميبينم، مرزعه را، كه دارد در تاريكي ميسوزد. گاهي وقتها سوز زمستان را در ريههايم حس ميكنم و فكر ميكنم كه بازتاب شعلهها را در اقيانوس ميبينم. آب بس عجيب و غريب، با نور سوسو ميزند. در آن شب لحظهاي بود كه برگشتم و به پشتسر نگاه كردم. برگشتم تا آتش را ببينم،اگر پوستم را ليس بزنم هنوز هم ميتوانم مزه نمك را احساس كنم. دود را.
هوا هميشه سرد نبوده است.
صداي پاها را ميشنوم.
كد كالا | 111486 |
زبان | فارسی |
نویسنده | هانا کنت |
مترجم | مریم طباطباییها |
سال چاپ | 1396 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 356 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.5 * 20.9 * 1.7 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 398 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.