درباره‌‌ی بره شیرین بهشت

صدا هرگز خاموش نمي‌شد مگر وقت‌هايي كه لنا مي‌خوابيد. كم و زياد مي‌شد، از صداي حرف زدن به آواز، از آواز هم به زمزمه تبديل مي‌شد يا صداي تق‌تق موزوني به خودش مي‌گرفت، گاهي حتي تا غرولند و داد و فرياد هم مي‌رفت. تا داد زدن را تحمل مي‌كردم اما وقتي داد زدن شروع مي‌شد پرستار بچه را خبر مي‌كردم و بيرون مي‌رفتم. در را پشت سرم بستم، به كوچه كه پا مي‌گذاشتم ديگر صدا را نمي‌شنيدم.

آخرین محصولات مشاهده شده