درباره‌‌ی لطفن صندلی عقب بنشینید (مجموعه داستان)

مريم ميلرزيد، مريم با لباس سفيدش مي‌لرزيد، مريم با رژ گونه‌اش مي‌لرزيد، مريم مي‌لرزيد با تمام نقل‌هايي كه روي سرش نقش برف را بازي مي‌كردند... كاسه آش را گرفتم تشكر كردم و بعد در خانه را بستم روي خودم، روي مريم. نشستم پشت در كبودي زير چشم مريم را گريه كردم، مريم نشست پشت در و صورت سوخته من را گريه كرد.

آخرین محصولات مشاهده شده