درباره‌‌ی با دریا حرف می‌زد (مجموعه داستان)

دري گشوده، به ساحل بسته، تب نشسته به دريا، سكان بريده باد، درياي ملتهب دل، عبور هزار زورق شك، بر صخره و سنگ... ناخداي پير دنبال جاشوان گمشده‌اش، تمام آب‌هاي جهان را رصد مي‌كند...

آخرین محصولات مشاهده شده