دربارهی در استانبول (دیدار خانوادگی در 2 روز) نمایشنامه
هي... هي... بچه بزرگ ميكني، موقع ثمر رسيدنش خدا ازت ميگيردش... تصادف ميكنه... چهجوري من داغ تو رو تحمل كردم سعيد... آره پوستم كلفت شده... بيعار و درد شدم كه مرگ تو رو ديدم... منم موندم بين اينا يالغوز... هر موقع حرفي ميشه اين آقاي سهراب خان، پشت مرضيه در ميآد. وايستاده هر كي با من مخالفت ميكنه بره طرف اونو بگيره. اون روز اول كه پسره اومد خواستگاري مخالفت كردم ولي همين آقاي سهراب خان الكي طرف پسره رو گرفت. گفت تحصيل كردهست اله بله فلانه. حالا هم كه سيمين خانوم نشسته زير پاش، ما ميخوايم مستقل شيم، ميخوايم مستقل شيم. خانوم بعد از بيست و دو سال زندگي يادش افتاده ميخواهد مستقل شه. نكردن دو زار پول جمع كنن برن واسه خودشون يه خونه بگيرن. اگه اين طبقه بالا رو بهشون نميدادم. حالا اينطوري حرف نميزدن. آره از نظر قانوني حرفش پيشه، ارث باباشو ميخواد بگيره ولي پس من چي؟ همين چند شب پيش با سهراب اتمام حجت كردم.
كد كالا | 92198 |
زبان | فارسی |
نویسنده | غلامحسین دولتآبادی - آراز بارسقیان |
سال چاپ | 1396 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 88 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.6 * 21.5 * 0.5 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 93 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.