درباره‌‌ی خدا و زندگی پس از مرگ (شواهد جدید راهگشا درباره خدا و تجربه نزدیک به مرگ)

ميان ابرهاي صورتي و بنفش شناور بودم. خردسال بودم و مادربزرگم مرا روي شانه‌هايش حمل مي‌کرد. دو فرشت? کوچک بالدار مثل مرغ مگس پرزنان دنبالمان مي‌کردند. يکي صورتي و ديگري بنفش بود. خنده‌کنان تلاش مي‌کردم لمسشان کنم. سپس منظره به دره‌ها و تپه‌هاي سرسبز تغيير کرد و صداي خند? کودکان به گوش مي‌رسيد. مي‌خواستم به آنجا بروم، اما صدايي گفت: «نه! تو خيلي جواني!» سپس فضا به رنگ آبي ملايم درخشان تغيير کرد و دو درواز? طلايي بسيار بزرگ پيش رويم در هوا معلق بودند.

آخرین محصولات مشاهده شده