درباره‌‌ی تبهکاری و جرم (مجموعه داستان)

مرد رنگ‌پريده وسط زمين چمن نشسته بود. چهره‌اي عجيب كژمژ داشت، گوش‌هاي‌اش بلبلي و موهاي‌اش قرمز بود. پاهاي‌اش را دراز كرده و دو دست‌اش را كه دسته‌اي اسكناس را در آن‌ها مي‌فشرد روي پا قرار داده بود. مرد به سيبي پلاسيده كه كنارش قرار داشت زل زده بود. مورچه‌هايي را نگاه مي‌كرد كه تكه‌هايي ريز را به دهان داشتند و به جايي حمل مي‌كردند...

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده