درباره‌‌ی عاشقانه تاریک عمیق

و من خيلي آرام در بالكن ايستاده بودم و صم‌يكم، فروريزي پله‌ها را تماشا مي‌كردم. اگر من به اتهام قتل پدرم محاكمه شوم، اگر بروم دادگاه، گناهم همين سكوتم است و بس. خاطره من از پله‌هايي كه فرو مي‌ريخت، خاطره‌ام از صداي جيغ، از سقوط، خاطره‌ام از دويدن لب بالكن، خيره شدن به پدرم كه پرت شد و با آن الورهاي شكسته پيچ خورد و افتاد روي تخته‌سنگ‌ها، خيلي مبهم است، درست مثل شيشه جلوي ماشينم ، كثيف و كف‌آلود.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده