درباره‌‌ی مجسمه کلکسیونی فورچینو Forchino ماشین کمپر The camper fo85084

داستان پشت اين اثر:
قضيه از اين قرار است، "دو بخيه بافتني، دو بخيه... " در گوشه‌اي از اتاق خواب مادربزرگ مشغول بافتن يک پتوي پشمي بود در حالي که دختر و دامادش با سه نوه‌اش دعوا مي‌کردند. الخاندرو گابي قاطعانه به فرزندانش که قبلا برنامه‌ريزي‌هاي ديگري انجام داده بودند، گفت: «اگر همه باهم نرويم، چيزي به نام تعطيلات وجود ندارد!». «اما... بابا، من مي‌خواهم با همکلاسي‌هايم بروم.» جوان‌ها به سختي موفق شدند قبل از پايان دادن به مشاجره پدرشان بگويند:«ولي ما مي‌خواستيم...» «اما و اگر نباشه! در اينجا، ما اجازه مي‌ديم صداي اکثريت حاکم بشود و راي من چهار مي‌شود.» الخاندرو جواب داد و مشتش را روي ميز کوبيد. «مادر بزرگ با ما مي‌آيد. جا براي همه وجود دارد و علاوه بر اين... شما به طرز شگفت‌انگيزي آشپزي مي‌کنيد.» مادر بزرگ بدون اينکه پلک بزند به بافتن ادامه داد. دوتا بخيه بافتني، دو بخيه...

آخرین محصولات مشاهده شده