داستان پشت اين اثر:
داستان از اين قرار است که، دوشيزه بلکيس "Miss Belkys" ، با يک انگشت به دستگاهش ضربه زد، چيزي از کامپيوتر نمي‌فهميد، به هيچ زبان خارجي‌اي صحبت نمي‌کرد، و علاوه بر آن از حسابداري و جلسات کاري متنفر بود. علي‌رغم اين ناراحتي‌هاي "کوچک"، روز مصاحبه‌اش با رئيس‌جمهور، آقاي رائول لوپز مونتي "Mr. Raul Lopez Monti"، او در ميان 25 کانديداي تحصيل‌کرده برتر شهر، منتخب شد و بدون تلاش زياد، به مقام منشي شخصي دست يافت. مثل هميشه، حسودهايي بودند که مي‌گفتند به خاطر يقه‌ي بلند و دامن تنگ اوست. بلكيس، خود را متقاعد کرد که به لطف دوره بازاريابي فشرده اي که در مؤسسه مطالعات مياني در تيجوانا گذرانده، اين موقعيت را به دست آورده است. روز بعد و با عجله، رئيس جمهور با او به يک "سفر کاري" به مدت يک هفته در "ParadiseBeach" رفت، سفري که در نهايت تا يک ماه تمديد شد. در بازگشت به دفتر، منشي جديد درخواست افزايش حقوق کرد که بلافاصله اعطا شد. علاوه بر اين، رئيس او اعلام کرد که او يک دستيار عالي بوده است، علي‌رغم اين واقعيت که او حتي يک يادداشت برداري هم نکرده است، زيرا او همه پرونده ها را در دفتر فراموش کرده است.