درباره‌‌ی سرمانوشتگی‌ها (مجموعه داستان)

شب يلدا بود كه بلندترين نوشته‌ي اخير مرا شكل داد و براي همين تخمه و آجيل و هندوانه و... از من دور شد. تنها دلگير نوشتم و نوشتم تا اولين يادداشت دچار سرمانوشتگي را آغاز كردم باشم. تا نزديك صبح نوشتم و خط زدم و ادامه دادم و ابرو باز كردم و دوباره خواندم و دير هنگام خوابم گرفت. وقتي كلمه‌ي«وقتي» را اول همين جمله نوشتم يادم آمد كه امروز فصل زمستان است و من هم آدم سرماگريزي هستم«سر» ما هميشه بيشتر از ديگر اعضاي بدن‌مان در معرض سرماخوردگي است.

آخرین محصولات مشاهده شده