درباره‌‌ی بلیت 1طرفه به مالدیو (مجموعه داستان)

توي آن لباس‌هاي يكبار مصرف آبي، همه‌مان شبيه هم بوديم. مرد و زن و دراز و كوتاه. انگار مواد خام يك جور شبيه‌سازي انساني بوديم، زوائدي از آدميت كه قرار بود نوبتي فرو بشويم در يك كانال سفيد رنگ و يك شكل و هم‌اندازه بيرون بياييم. از كانال كه بيرون مي‌آمديم ديگر مريض و نگران نبوديم. هيچ‌كدام‌مان مبتلا يا مشكوك به تومور و ام اس و ضايعه‌ي نخاعي و موردي مناسب براي آموزش دانشجوهاي پزشكي نبوديم. توي دستگاه دراز مي‌كشيديم، تكنسين از پشت شيشه دكمه را مي‌زد و دستگاه ما را با تمام ترس ها و نگراني‌هايمان مي‌بلعيد. بيرون كه مي‌آمديم يك لبخند ابدي روي صورت‌هايمان حك شده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده