دربارهی ابر میبارید و باران نه (مجموعه داستان)
كسي نبود، جز انبوه آدمهايي كه وول ميخوردند و راه ميرفتند و ساكت بودند. اسماعيل اما، كسي را نميديد. هميطور زل زده بود به جمعيت. دستش را زير چانهاش گذاشته بود و دو چشم درشت آبياش را به جمعيت دوخته بود.
اسماعيل فكر كرد برود وسط مردم، نفسش بگيرد، داد بزند، هوار بكشد، زير دست و پا لگدمال شود، استخوانهاي كتف و سينهاش صدا بدهد، بعد، مثل چيزي كه يك دفعه از باريكهاي به فضاي وسيعي راه پيدا ميكند، بيفتد توي يك دشت باز سبز و خرم باشد،....
كد كالا | 19660 |
زبان | فارسی |
نویسنده | محمود اسعدی |
سال چاپ | 1387 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 184 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14 * 21 * 1 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 200 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.