درباره‌‌ی پیشگویی سپیده‌دم (دشت پارسوا 2)

وقتی چشم باز کرد، در تابوت وحشت بود و این بار تنها نبود. ویگرات را محکم توی مشت داشت و سرش را روی دامان زنی گذاشته بود که چهره‌ای آشنا، گیسوانی مجعد و بلند، چشمانی به سبزی برگ درختان و لب‌هایی ظریف و کوچک داشت. زن یک دستش را روی گونه‌ی او گذاشته بود و دست دیگرش را روی قبضه‌ی شمشیر بلند برگ انگورنشانی که بر کمر داشت، قفل کرده بود...

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده