درباره‌‌ی عشق در برابر عشق

مرد ايستاد جلوي برده‌فروش خضوع خاصي برده‌فروش را فراگرفت، نيمچه تعظيمي كرد. زن بي‌هوا چشم از خيرگي به افق برداشت و گل پلاسيده‌اش را به سمت مرد گرفت. مرد به آرامي گل را گرفت و بعد سكه‌اي به برده‌فروش داد. به زن اشاره كرد و گفت: تو در راه خدا آزادي.

آخرین محصولات مشاهده شده