دربارهی سرگذشت دختران (مجموعه داستان)
خيلي وقت پيش ـ البته نه اونقدرا، همين چند سال پيش، قبل از اينكه چرخدندهها و اهرما و قرقرهها آينده رو از دل زمين بكشن بيرون و بيارن جلو چشم من ـ زياد مهموني ميرفتم.
تو يكي از اين مهمونيا زن و شوهري بودن به اسم كريستا و ري. اونا با آدمايي كه من كم و بيش باهاشون آشنا بودم، يا چهجوري بگم، فقط اسمشونو ميدونستم دوست بودن. هيچ وقت زياد با هم حرف نزده بوديم، فقط در حد سلام و احوالپرسي، اما چند سال بود كه توي مهمونياي مختلف ميديدمشون و ظاهرا توي اون مهموني يادشون رفته بود ما با هم دوست نيستيم.
ري و كريستا خيلي پولدار بودن، خيلي، خيليام خوشگل بودن، براي همينم ميتونستن هر جور دلشون ميخواست زندگي كنن. گاهي وقتا از هم جدا ميشدن و يكيشون، معمولا ري، يه مدت با يكي از اون زناي خودنماي دورو ورش ميچرخيد. همه از موضوع خبردار ميشدن و دوستا و اطرافيانشون مثل مرغ سركنده پخش و پلا ميشدن، اما خودشون دو تا دوباره برميگشتن پيش هم و انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده...
كد كالا | 50566 |
زبان | فارسی |
نویسنده | جمعی از نویسندگان |
مترجم | شیما الهی |
سال چاپ | 1394 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 380 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14 * 21 * 1.6 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 402 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.