درباره‌‌ی سرزمین کوچک

اين بازگشت مرا وسوسه مي‌كند. روزي نيست كه به كشورم فكر نكنم. صدايي نهاني بويي فراگير نوري عصرگاهي كافي است تا خاطرات كودكي‌ام بيدار شود. آنا خواهرم دائما تكرار مي‌كند : تو به غير از ارواح و خرابي بسيار اون‌جا چيزي پيدا نمي‌كني. او هرگز نمي‌خواهد راجع به اين كشور نفرين شده چيزي بشنود. حرفش را تا حدي قبول دارم. او هميشه روشن‌تر از من بوده است. بنابراين ايده بازگشت به سرزمين مادري‌ام را از خود دور مي‌كنم و 1 بار براي هميشه تصميم مي‌گيرم كه ديگر به آن‌جا برنگردم.

آخرین محصولات مشاهده شده