درباره‌‌ی داستان‌های کلوان (مجموعه داستان)

به خواب دده مي‌روم. به خاطر سد لاسك كه قرار است در مجلس تصويب بشود، ناراحتي مي‌كند كه قبر سرخان مي‌رود زير آب. نمي‌داند كه تمام استخوان‌هايم از كلوان تا چوبر توي آب پخش شده‌اند. يك پايم را آب برده لاسك توي باغ يك پيرزن كه سبزي مي‌كارد. دست چپم گم شده. تنم زير ريشه للكي‌دار توي رودخان است. كلمه زير پل چوبر گير كرده، تا باران مي‌زند، آب پل را مي‌گيرد. راه قطع مي‌شود، از شفت و فومن مردم فحش مي‌دهند به هرچي آشغال زير پل. من هم فحش مي‌دهم به كسي كه پل چوبر را نساخته. يك شب به خواب نماينده شفت و فومن رفتم، گفتم: چرا پل چوبر را درست نمي‌كنيد؟

آخرین محصولات مشاهده شده