درباره‌‌ی آبی ماورای بحار (مجموعه داستان)

كابوس‌هايم، هميشگي‌اند. اما وقتي خودم به پاي خودم آمده‌ام به اين دنياي نحس كلمات، كه ارواح اشيا و آدم‌هايند، به طمع كام گرفتن از كلمات، ديگر چه جاي گله... آن برج‌ها براي من و براي اين داستان‌ها فقط آن دو برج خاص نبودند. براي تمركز كه پلك مي‌بستم، پشت پلك‌هايم، شكل وهم آلود تل ويرانه‌شان هم، شكلي بود كه در كابوس‌هاي گذشته تا حال حالا تناسخ داشته است... وقتي كه از ديار، كتابي مصور از واقعه، به دستم رسيد، و ديدم كه نديده، صحنه‌هايي را ديده و نوشته‌ام... اين بود شايد علت ديدن اين يازده كابوس/داستان... شايد يك وحشت، انگيزه نوشتن اين يازده وحشت بود...

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده