درباره‌‌ی اگر نرفته بودی

چشم باز كردم. مقابلم درست روي صندلي جهان نشسته بود با همان نگاه زيبا و مرا تماشا مي‌كرد. گلوله‌اي سربي ذوب شد و تبديل به قطرات اشك شد. بيرون ريخت و گونه‌هايم را خيس كرد. جهانم مقابلم بود. قلبم بي‌قرار شد. خون با سرعت بالايي به مغز سرم هجوم برد. همه سيستم بدنم به هم ريخت. پلك زدم و دوباره نگاه كردم. خودش بود. جهان با همان نگاه زيبا؛ با لبخندي كه زيباترين لبخند دنيا بود. زبانم حركت نمي كرد. فقط نگاه كردم. مردمك‌هاي ما در هم قفل شد. لب‌هاي خوش‌فرمش از هم باز شد و صدايش به دلم نشست:

آخرین محصولات مشاهده شده