درباره‌‌ی او را صدا بزن

هزار جور شايعه ي بي سروته راه افتاده که ديگر هيچ وقت وصل نمي کنند و کلا مرزها را هم مي بندند و از اين مزخرفات. هرچه پيامک مي آيد که قضيه داخلي نيست و کلا قطع شده بابا… يکي نيست بگويد يعني چه؟ يعني يکي دستش خورده به سيم اينترنت جهان و يکهو آن همه بندوبساط و يال وکوپال هيچي به هيچي؟ چه مي دانم. بدون اين که به امير و حسين چيزي بگويم، بلند مي شوم و پياده مي روم تا داروخانه ي دور ميدان که ده دقيقه بيشتر راه نيست. از هر پنج ماشين توي خيابان، چهار تا پر است از چمدان و جاروبرقي و فرش و فلان. کرده اند توي هر جاي ماشين که مي شود: باربند، روي خودشان… فاصله ي بين گاز و کلاج، که مثلا فرار کنند! آن بقيه هم که باروبنديل شان را نبسته اند حتما دل توي دل شان نيست که زودتر برسند خانه و… اين چيزي که من توي خيابان مي بينم، بايد تهران تا دو سه روز ديگر کلا خالي بشود

آخرین محصولات مشاهده شده