درباره‌‌ی مجسمه کلکسیونی فورچینو Forchino عکاس The photographer fo85538

داستان پشت اين اثر:
قضيه از اين قرار است، کمي ناز و ادا! همين، همين، يک مقدار اغوا. کليک! يکي ديگر، خيلي خوب، خيلي خوب، و مثل يک خواننده اپرا لبخند بزن، مسحور کننده به من نگاه کن، نگاه جذاب خودت را به من بده. کليک! کليک! کليک! چشم به دوربين. کليک!... اوکي، يکي ديگر، کليک! مدل خسته از اين همه هياهو گفت: "باشه همين، باشه." آلبرتو ماکاگنو پاسخ داد: "اما مامان، اگر با تو تمرين نکنم، هرگز عکاس مد نمي‌شوم. زن در حالي که عرقش را با حوله‌ي ظرف‌شويي پاک مي‌کرد گفت "اما، من، از اين همه برق که به مژه هايم مي‌خورد، خسته شده ام!" و از اتاق بيرون رفت تا سوپ تره را که روي اجاق گذاشته بود تمام کند. آلبرتو با خود فکر کرد: "هيچ اميدي نيست، مردم مرا درک نمي‌کنند." و درست در همان لحظه، مادربزرگش از جلوي در رد شد:"مادرجان، بيا، بيا بشين روي اين چهارپايه."

آخرین محصولات مشاهده شده