درباره‌‌ی مجسمه کلکسیونی فورچینوThe fireball fo85080 Forchino

داستان پشت اين اثر:
قضيه از اين قرار است، ماشين قرمز آتشي پر زرق و برق، باشکوه، بي عيب و نقص، هميشه تميز و درخشان آن‌جا بود و حسادت همه را برمي‌انگيخت. خوان مانوئل "Juan Manuel" با آرامش به آن نگاه کرد. دستي روي کاپوت گذاشت و به آرامي آن را نوازش کرد، گويي يک زن جوان زيباست. خودش پشت فرمان نشست، موتور را روشن کرد و صداي خرخري از اعماق ماشين بلند شد. او بارها و بارها شتاب مي‌گرفت و مي‌خروشيد تا اين‌که موسيقي عالي، هارموني ملايم، چيزي آسماني، سمفوني از شاتون‌ها و پيستون‌ها به گوشش رسيد. چشمانش را بست تا هماهنگي را بهتر درک کند که ناگهان صداي سرفه‌اي شنيد! "سرفه! سرفه!..." با وحشت ديد که دود سياه غليظ از زير کاپوت بيرون مي‌آيد. درست در همين لحظه بود که يادش آمد فراموش کرده دوشاخه کارتل را دوباره باز کند.

آخرین محصولات مشاهده شده