درباره‌‌ی یوهانس کلیماکوس یا در همه‌چیز باید شک کرد

وقتي به هنگام تفکر سرش هم چون خوشه‌ي رسيده‌ي گندم تعظيم مي‌کرد، نه از آن رو بود که به نداي معشوق گوش سپرده بود بلکه چون در حال گوش فرا دادن به نجواي پنهاني افکار بود، آن هنگام که در چهره‌اش هويدا بود که مشغول خيال بافي ست به اين دليل نبود که تصوير لرزاني از معشوق در خيال اوست بلکه چون حرکت فکر براي‌اش در حال وضوح يافتن بود. دلخوشي‌اش آن بود که با يک فکر واحد آغاز کند و بعد با تفکر منسجم گام به گام به فکري بالاتر صعود کند زيرا در نظر وي تفکر منسجم نردبان بهشت بود و سعادت خويش را حتي عظيم تر از ملائک مي‌دانست. از اين رو وقتي به بالاترين فکر مي‌رسيد براي اش حظي توصيف ناپذير و لذتي شورمندانه بود که باز با سر به بحر همان تفکرات منسجم شيرجه بزند و دوباره به همان نقطه‌اي بازگردد که از آن جا رهسپار گشته بود. از متن کتاب تفسير کيرکگور از شک درکارتي، ژرف ترين تفسيري ست که تاکنون به دست داده شده است چرا که او شک در اعماق وجود آدمي جاي دارد.

آخرین محصولات مشاهده شده