درباره‌‌ی کارها و روزها (نمایش‌نامه)

اگر با نمايشنامه خواندن خو گرفته يا دست‌کم چند نمايشنامه‌ي کلاسيک را سرسري هم خوانده باشيم، متن نمايشي را نمي‌توانيم بدون توضيح صحنه از آغاز تا ميانه و پايان تصور کنيم؛ گويي متن نمايشي بدون توضيحات معمول و شرح با جزئيات مکان، زمان و حالات شخصيت‌ها، متن نمايشي نيست! ميشل ويناور در بسياري از کارهايش و به‌خاصه «کارها و روزها»، همه‌ي آن تصورات پيشيني را به‌هم ريخته و اثري وراي پيش‌فرض‌هاي ذهني ما از نمايشنامه، خلق کرده‌است. نمايشنامه‌ي «کارها و روزها» فقط پنج شخصيت(زن و مرد) با پنج نام دارد و تنها چيزي که از مکان وقوع نمايش – آن‌هم در ميان ديالوگ‌ها – مي‌دانيم، اين است که آن‌ها در دفتر کاري با چند ميز و تلفن و ملزومات اداري مشغولند! باقي ماجرا، هرچه هست و نيست، 9 صحنه‌ي پي‌درپي است از روزهاي کاري اين پنج نفر و ديگراني که حضور ندارند اما نام‌هايشان به گوش‌مان مي‌رسد؛ شرکتي توليدي – خدماتي به نام «کاسن» رو به زوال است و خيلي چيزها درحال تغيير است؛ هرکسي بتواند خودش را با تغييرات وفق دهد يا در مسير ميزها، آسانسورها و تخت‌خواب‌ها، درست عمل کند، برنده‌ي ماجرا خواهد بود: «وقتي آدم نياز داره کار کنه خب يک جوري مي رسونه که نياز داره کار کنه»! کارها و روزها، نه يک ماجراجويي فرمي، بلکه حضور در دل کنايه‌ها و استعاره‌هاي زندگي‌ روزمره‌ي انساني‌ست که کار مي‌کند و کارکردن، جبر او براي گذران زندگي‌ست؛ زن‌ها و مردها، اندکي از حقيقت خودشان و ديگري را مي‌دانند، اما همان اندکي را نيز نمي‌توانند بدون پوشاندن در لايه‌هايي از نيش و کنايه بيان کنند و به‌همين خاطر از حقيقي‌ترين احساسات تا دروغين‌ترين حالت‌هايشان هم در هاله‌اي از ابهام پنهان است؛ ويناور در کارها و روزها، بخش بزرگي از حقيقت کار در جهان ما را بر بستر متني فرّار، شوخ‌وشنگ و تند‌وتيز، هويدا کرده‌است و ازهمين‌رو، هرجا و هميشه، مي‌شود نمايشنامه‌ي او را خواند و اجرايش کرد.

آخرین محصولات مشاهده شده