درباره‌‌ی چمن

وقتي ديدمش سوار ماشينم مي‌شود فكر كردم زنك مي‌خواهد آن را بدزدد.دستمال سفره در دست از رستوران بيرون پريدم ولي بيرون زير نور تند ظهر ديدم روي صندلي كنار راننده نشسته و يك راهنماي توريستي را ورق مي‌زند.سايه‌ام كه ناگهان روي صفحه كتابش افتاد توجه‌اش را جلب كرد.نگاهش را به طرف من گرداند و با متانت براندازم كرد...

آخرین محصولات مشاهده شده