درباره‌‌ی هرم

احساس كرد دلش آشوب شده است. پيش از اين جسدهاي زيادي ديده بود. آدم‌هايي كه غرق شده يا خودشان را به دار آويخته بودند. كساني كه بر اثر سوختگي مرده يا طوري در تصادف متلاشي شده بودند كه هويتشان قابل تشخيص نبود. اما هنوز به چنين چيزهايي عادت نكرده بود. نگاهي به اطراف انداخت. آپارتمان هالن تصويري از وضعيت خودش بود. چيدمان اثاثيه بي‌روح بود. بدون هيچ گياه يا تزئيناتي. تخت نامرتب بود. والاندر جسد را براي چند دقيقه بررسي كرد. هالن بايد به قفسه سينه خودش شليك كرده و مرده باشد. والاندر نيازي به گرفتن نبض او براي اطمينان از اين مسئله نداشت. فوري به آپارتمانش بازگشت و با پليس تماس گرفت. خودش را معرفي كرد، يكي از همكارانش آن‌چه او درباره حادثه شرح داد، يادداشت كرد. سپس بيرون رفت و منتظر ايستاد تا نخستين گروه ماموران از راه برسند. پليس و آمبولانس تقريبا با هم رسيدند. وقتي پليس‌ها از خودرويشان بيرون آمدند، والاندر برايشان سر تكان داد. همه‌شان را مي‌شناخت.

آخرین محصولات مشاهده شده