راديو را روشن و صدايش را زياد كرد تا صداي ديگري جز غوغاي درون خودش، در فضاي يخ‌زده ماشين بپيچد. مجري اخبار داشت براي هزارمين بار تكرار مي‌كرد ديشب رونالد ريگان، جيمي كارتر را در انتخابات آمريكا شكست داده. پسر دوباره چيزي گفت، سارا به آينه جلو نگاه كرد. داد زد: «چي گفتي؟» پسر دوباره تكرار كرد، اما سارا باز هم نشنيد. صداي راديو را كم كرد. پيچيد سمت جاده اصلي و رودخانه، كه مثل نوار سياه عزا، دور تا دور حومه شهر را احاطه كرده بود. همين كه گاز داد فهميد پسر خم شده و سرش را آورده بين صندلي‌هاي جلو. با صدايي خشك و آهسته، انگار مي‌خواست حرف مهمي بزند و كسي جز خودشان دو نفر نبايد مي‌شنيد، در گوش سارا زمزمه كرد: «ما قراره بميريم».
