درباره‌‌ی ماه و دختری که عطرش را می‌فروخت (مجموعه داستان)

دوباره شب ماه كامل است و عطري كه توي همه‌ي كوچه‌هاي چهار كوه پيچيده، اهالي را بيدار نگه داشته. از همان اولين شبي كه اين عطر چهاركوه را پركرد، همه مي‌گفتند، عطر تن يك دختر است كه وقتي ماه كامل مي‌شود، مي آيد و توي كوچه‌هاي چهار كوه قدم مي‌زند. خيلي‌ها مي‌گفتند، عطر موهاي بلندش است كه تا كمرش مي‌رسد. كشاورزهاي فصلي كه سالي چهار ماه از چهار كوه سرازير مي‌شوند و توي دشت‌هاي پايين دست مزرعه‌داري مي‌كنند، مي‌گويند، موهاي دختر لخت است و بلند، رنگ خوشه‌هاي گندم. طوري كه وقتي يك دسته از موهايش را دستت بگيري و نگاه كني، يادت مي‌رود، داشتي به چي نگاه مي‌كردي. گله‌دارها اما مي‌گويند، موهاي دختر مجعد است و بلوطي رنگ. مي‌گويند اگر كسي موهايش را ببيند كه فر خورده و تا كمرش رسيده، تا چند روز يادش مي‌رود، براي چي آمده بوده بيرون و داشته به چي نگاه مي‌كرده.

آخرین محصولات مشاهده شده