درباره‌‌ی مار و مارمولک مشاور می‌شوند

مارمولك گفت: «بايد يك تابلوي جديد بزنيم.» مار فرياد زد: «دقيقأ به همين فكر مي‌كردم! يك تابلوي گنده جلوي ورودي لانه‌مان! مار و مارمولك، مددكار و مددكار. هر كمك بزرگ، يك تخم‌مرغ. هر كمك كوچك، يك سوسك.» مارمولك آهسته گفت: «مارمولك و مار.» «چي؟» مارمولك چانه‌اش را براي دفاع بالا برد. «مارمولك و مار! مارمولك و مار!» «دوست عزيزم، اين‌طور نمي‌شود كه. جانورها به مار و مارمولك عادت كرده‌اند. اين‌طوري خيال مي‌كنند مارمولك و مار يك شركت جديد است.»

آخرین محصولات مشاهده شده