درباره‌‌ی قلبت را به تپش وادار

ديان در ايام كودكي ثابت كرده بود كه قادر است خيلي چيزهاي غيرانساني را درك كند. او با بزرگواري خارق‌العاده‌اي پذيرفته بود كه مادرش، برادرش را به او ترجيح بدهد. معمولاً بچه‌ها نمي‌پذيرند كه جايگاه اول قلب مادر را نداشته باشند، خصوصاً وقتي بچه ارشد باشند. ولي مادر نجابت ديان را چنان با بزرگ‌نمايي به باد تمسخر گرفته بود كه دخترك هرگز نمي‌توانست او را به خاطر اين كار ببخشد... در 14 سالگي، زيبايي ديان هر روز بيش از پيش حيرت همه را برمي‌انگيخت. از شر جوش‌هاي صورت و ورم‌هاي خاص دوره نوجواني در امان مانده بود و با ظاهري قشنگ و رفتاري متين، داشت بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شد. آنهايي كه او را نمي‌شناختند، گمان مي‌كردند كه رقص باله كار مي‌كند... هرگز كسي جرأت نداشت مسخره‌اش كند، حتي پشت سرش؛ چرا كه چيزي در وجودش بود كه موجب ترس و هراس بقيه مي‌شد و در نتيجه، كسي به او بي‌احترامي نمي­كرد. مادرش همچنان يگانه كسي بود كه شيفته‌اش نشده بود. تنها پيشرفتش اين بود كه ديان ديگر حتي نمي‌كوشيد علاقه او را نسبت به خود جلب كند. روزهاي تعطيل آخر هفته كه يكديگر را مي‌ديدند، سلامي ساده از روي نزاكت بين هم رد و بدل مي‌كردند... رابط ميان آن دو، هر كدام از آنها را تبديل به يك تماشاچي كرده بود و در هيچ موردي گفتگويي بين آنها صورت نمي‌پذيرفت...

آخرین محصولات مشاهده شده