قصه‌ تاريخي آخرين عشق نادر در حقيقت وقايع سه سال آخر سلطنت نادر را در بر مي‌گيرد و سعي دارد بخشي از رازهاي دگرگوني ناگهاني نادر را باز كند. در اين سه سال نادر مايوس با انديشه‌اي پريشان چنان ظلم و ستمي بر مردم خود روا داشت كه به قول ميرزا مهدي خان استرآبادي مردم از ظلم و جور او به غارها پناه بردند. خونريزي و ستمكاري شعله غضب نادر را تيز‌تر مي‌كرد تا جايي كه خود نيز در آن آتش سوخت و پرده تاريك موحشي بر تاريخ حيات خود كشيد و قلمرويي را كه به زور شمشير از رود سند تا كنار دجله تحت فرمان درآورده بود، با مرگش به كلي از هم پاشيد.