درباره‌‌ی ساچیکو یعنی شادی

به طرف من برگشت و با عصبانيت داد كشيد: «من مادربزرگ نيستم!» اگر او مادربزرگ نبود، پس كي بود؟ چرا مي‌گفت مادربزرگ نيستم؟ چرا مي‌گفت بايد به خانه برگردد. چرا برايم دردسر درست مي‌كرد؟ مادربزرگ با لحني جدي گفت: «من ساچيكو هستم و فقط پنج سالمه.»

آخرین محصولات مشاهده شده