درباره‌‌ی رنگ هراسی

وقتي حدود بيست سال پيش شروع به نوشتن رنگ هراسي كردم، كه در واقع اولين رساله بلند من درباره رنگ محسوب مي‌شود، هيچ ايده‌اي از اين كه به كجا خواهد رسيد يا از چاپ آن‌چه حاصل خواهد شد نداشتم. واقعا تصورش را نمي‌كردم زماني براي نسخه فارسي آن يادداشتي بنويسم... رنگ هراسي خود را در تلاش‌هاي متعددي و متنوعي عيان مي‌سازد كه براي پالوده‌سازي فرهنگ از رنگ، براي تنزيل كاستن از اهميت آن و براي انكار پيچيدگي‌اش صورت مي‌گيرد. به بياني مشخص‌تر، پاكسازي رنگ معمولا با يكي از اين دو شيوه همراه است: در حالت اول، رنگ به يكي از ويژگي‌هاي بدني «بيگانه» تبديل مي‌شود؛ بدني كه معمولا زنانه است، يا شرقي، بدوي، كودكانه، مبتذل، كويير يا ناخوش. در حالت دوم، رنگ به قلمروي امور سطحي، مكمل، غيرضروري يا ننزيل مي‌يابد. در يكي، رنگ بيگانه و در نتيجه خطرناك به حساب مي‌آيد و در ديگري، صرفا به عنوان كيفيت ثانوي تجربه‌هاي ما درك مي‌شود و به اين عتبار ارزش توجه جدي ما را نخواهد داشت. رنگ يا خطرناك است، يا مبتذل، يا هر دوي آن‌ها. در هر صورت، رنگ بنا به عادت از ملاحظات والاتر ذهني طرد مي‌شود. به نسبت ارزش‌هاي والاي فرهنگ غربي، رنگ ديگري به حساب مي‌آيد. يا چه بسا فرهنگ به نسبت ارزش‌هاي والاي رنگ ديگري به حساب مي‌آيد. يا رنگ تباهي و انحراف فرهنگ است. يك مثال تقريبا بي‌نقص از نمونه بارز رنگ هراسي به اين شرح است: «اتحاد طرح و رنگ براي خلق نقاشي ضروري است، درست به همان شكل كه وصلت مرد و زن براي توليد نوع بشر ضروري است. اما طراحي بايد برتري خود را بر رنگ حفظ كند. در غير اين‌صورت نقاشي سير ويراني خويش را طي خواهد كرد: نقاشي به واسطه رنگ سقوط مي‌كند، درست همان‌طور كه انسان به واسطه حوا هبوط كرد.»

آخرین محصولات مشاهده شده