درباره‌‌ی راز 7 ساعت

در اتاق صبحانه كسي نبود به جز بانوي ميزبان خانه. نگاه خيره و سرزنش‌آميز او جيمي را دچار احساس ناخوشايندي كرد، انگار داشت به چشم‌هاي يك ماهي روغني مرده روي پيشخوان ماهي‌فروشي نگاه مي‌كرد. حالا مگر چه شده بود كه اين زن اين‌طور به او زل زده بود؟ جيمي نتوانسته بود طبق روال خانه‌هاي ييلاقي راس ساعت نه و نيم صبح پايين بيايد، همين. البته در واقع الان ساعت يازده و ربع بود، شايد واقعا كمي دير شده بود، با وجود اين... .

آخرین محصولات مشاهده شده