درباره‌‌ی دن کامیلو (گزیده نمایش‌نامه‌های دهه 80) مجموعه گستره خیال

دن كاميلو: خب معلومه! يه هفته‌س دارم از درد قلوه به خودم مي‌پيچم... كي زده؟ پپونه قاطر!... تازه،‌ پنجاه تا دوچرخه اسقاطي انداخته به كشيشاي آبادياي اطراف... اونم توسط من!... هر روز، نامه دارم؛ هر روز، نامه!... (بسته‌اي نامه از سبد جلوي دوچرخه‌اش برمي‌دارد و روي ميز مي‌ريزد)... بفرما! (چند نامه را تند و تند باز مي‌كند و مي‌خواند)... «دن كاميلو! دوچرخه‌اي كه...»، «دن كاميلو! دوچرخه‌م...»، «دوچرخه‌م، دن كاميلو...»، «دن كاميلو! دوچرخه‌م...» «دوچرخه‌م، دن كاميلو...».

آخرین محصولات مشاهده شده