درباره‌‌ی در تقاطع سنت فقر و جنسیت (1 مردم‌نگاری چندمیدانه در جنوب شهر تهران)

« دروازه غار ديگري تيپاخورده‌ي طبقه متوسط است. هم خيالمان را راحت مي‌كند كه اوضاع‌مان بد نيست، هم يك «ته دنيا» ست براي اخراج همه‌ي پس‌مانده‌هاي سيستم طردكننده‌اي كه خودمان را به زور در آن نگه داسته‌ايم، هم جايي براي اين‌كه مقصرها را با انگشت نشان بدهيم. دروازه جايي است براي اين‌كه غذا پخش كنيم و يخچال مهرباني توي پاركش بگذاريم و همين‌طور كه دماغمان را گرفته‌ايم با حس عميقي از رضايت به خانه‌هايمان برگرديم. يا حتي بدتر، از رفتن كارتن‌خواب‌هايش به كمپ شفق و كمپ‌هاي ديگر خوشحال شويم و «پاك شدن» محله را در پاركي جشن بگيريم. مي‌توان وارد گود كاسبي از دروازه غار شد، قدم به «بروكراسي فقرزدايي» گذاشت و از قبل فقر نان خورد. اما آيا مي‌توان دروازه غار را جدا از ساختارهاي كلاني كه آن را ساخته‌اند، در خود جا داده‌اند و طرد و بازتوليدش مي‌كنند، فهميد؟»

آخرین محصولات مشاهده شده