درباره‌‌ی خانم قدقدا (کتاب عروسکی)

«یکی بود، یکی نبود. توی یک مزرعه‌ی بزرگ، مرغ حنایی و تپلی زندگی می‌کرد. اسمش خانم قدقدا بود. خانم قدقدا خیلی دلش می‌خواست جوجه‌های قشنگ و طلایی‌رنگ داشته باشد، اما هر جا که تخم می‌گذاشت روز بعد می‌دید که یکی آن را برداشته و خورده! کی برده؟ کی خورده؟ خانم قدقدا نمی‌دانست، اما تصمیم گرفته بود دزده را گیر بیاورد و با نوکش او را ادب کند.»

آخرین محصولات مشاهده شده