درباره‌‌ی تهران 9413 (مجموعه افسون‌نامه 2)

خبر رو شنيدي؟ سرپرستار ليوان مخصوصش را برمي‌دارد. چند قطره بي‌رنگ ته ليوانش را نمي‌بيند. بطري آبي از كيفش در مي‌آورد و ليوانش را پر مي‌كند. خبر را شنيده‌ام. خبرم كرد. كاغذي زرد رنگ و مچاله در جيبم است، كاغذي كه پسر بچه‌اي با چشم‌ها و موهاي مشكي، با دماغ بزرگ و لبخندي ساده و انساني در دستم گذاشت. آخرين پيغام مرد نقاب‌دار فقط اين كاغذ نبود. پيغام‌آورش اميد به آينده بود آينده‌اي بدون من و... بخشي از كتاب

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده