درباره‌‌ی بچه‌های تانر

بچه‌هاي تانر رمان مطرح و نسبتا مفصل روبرت والرز است؛ هم‌زمان، نخستين و تنها اثر بلند او و نخستين رمان از سه‌گاني معروفش هم هست: بچه‌هاي تانر، دستيار، و ياکوب فون گونتن. خوشبختانه هر دو رمان ديگر او به زبان فارسي موجودند و، از بخت خوش، از زبان آلماني ترجمه شده‌اند. از اين جهت، مي‌شود گفت والرز، با آن‌که دير به فارسي‌زبانان معرفي مي‌شود، در عوض شناخت خواننده در آثارش از سرچشمه و دست‌اول است. در هر حال، بچه‌هاي تانر داستان سيمون تانر است، نويسندي خودخواندي خيال‌پرستي که مدام بي‌اينکه خطايي مرتکب شود که باعث شود عذرش را بخواهند شغل‌هاي بي‌اهميت خودش را ترک مي‌کند: موجودي پوچ و بي‌قيدوبند، هزارپيشه‌اي سودايي.والرز در گفتگوي معروف با کارل زليگ مي‌گويد بچه‌هاي تانر را اوايل سال 1906 در سه چهار هفته پشت هم و بدون ويرايش و حک و اصلاح نوشته است. مکان رمان دو شهر بزرگ و يک روستاست که هرگز هيچ نامي از آن نيامده، فقط استثنائا نام اسطوره‌اي‌ـ‌خيال‌انگيز شهر پاريس را در رمان در خلال يکي از روياهاي سيمون مي‌بينيم که درواقع هيچ بخشي از رمان در آن روي نمي‌دهد. سيمون، آدم اصلي رمان، به‌ترتيب با کلاوس و کاسپار و خواهرش هدويگ در رابطه است و حجم اصلي اثر را مناسبات بين آن‌ها شکل مي‌دهد، سپس خرده‌روابطش با برادر ديوانه‌وضعش اميل، مادر روان‌گسيختي درگذشته‌اش و پدرش و خاطراتش از آن‌ها مي‌آيد. مشهور است که کافکا از ستايشگران والرز و به‌ويژه اين رمان بوده است و، جز آن، نوشته‌هاي اين دو نيز سخت شبيه ‌هم‌اند. کافکا درباري سيمون تانر مي‌نويسد: "با چمداني سبک و چشماني باز و تطميع‌ناپذير، اين بي‌سروپاي مدرن از دل جهان مي‌پويد و در پايان هيچ از او نمي‌ماند الّا لذت خواننده." همو در جايي ديگر مي‌نويسد: "(در قهرمان اين رمان) شاهد يکي از بدترين ترقي‌ها هستيم، ولي فقط ترقي بد است که به جهان ما نور مي‌بخشد." روبرت والزر اين روايت بي‌پرده را به تشويق برونو کاسيرر ناشر، پسرعموي ارنست کاسيرر فيلسوف نوشت. يک‌نفس و بي‌قلم‌خوردگي، در هجده فصل دقيقا يک‌اندازه. داستان سيمون تانر، نويسندهي خودخواندهي خيال‌پرستي که مدام بي‌اينکه خطايي مرتکب شود که باعث شود عذرش را بخواهند شغل‌هاي بي‌اهميت خودش را ترک مي‌کند. موجودي پوچ و بي‌قيد و بند؛ هزارپيشه‌اي سودايي؛ انگار هجو نانويسندگان ورّاج ابن‌الوقتي که از اضطرابي عميق رنج مي‌کشند و چنان در خودستايي و خودپرستي غرق‌اند که شهودهاي من‌درآوردي نانوشته‌شان بخار مي‌شود و به هوا مي‌رود، و آن‌چه هم که از ايشان بر کاغذ نقش مي‌بندد چيزي نيست جز مشتي ياوهي بي‌سر و ته. اما "اين علاف تن‌پرور مدرن با جامه‌دان سبکش"، به قول کافکا، خود مانند شخصيتي داستاني که نمي‌تواند شهودهاي نافذش را دربارهي جهان و مافيها تبديل به اثر ادبي کند، موجودي است بسيار اغواگر که "جهان را مي‌پويد" و سرانجام دستاوردي از او بر جا نمي‌ماند، جز "لذت خواننده". و شگفتا که آنچه والزر دربارهي خود گفته، دربارهي سيمون هم صادق است: "حتي فکر اينکه بتوانم در زندگي اندک کاميابي‌اي داشته باشم، مي‌ترساندم." فرق والزر با شخصيت داستانش اين است که او داستان لطيفي مي‌آفريند دربارهي خواست ناکاميابي، و اين‌گونه کامياب مي‌شود. اکنون با بچه‌هاي تانر سه‌گانهي مشهور والزر در اختيار خوانندهي فارسي‌زبان است.

آخرین محصولات مشاهده شده