درباره‌‌ی بچه‌هایی از این جنس

ماني سرخ شده بود. نم عرقي هم روي پيشاني‌اش نشسته بود. لادن شش دانگ حواسش به او بود تا ببيند اين مرد جوان درشت هيكل كه چهره مهربان و موهاي سياه دارد و چشم‌هاي سياه در پوست گندم گونش خوش نشسته، چه واكنشي نشان مي‌دهد. ماني براي هر حركت كوچك خود خجالت‌زده مي‌شد و ترديد مي‌كرد برخلاف لادن، متني هم براي معرفي آماده نكرده بود. هيچ اصراري نداشت از خودش بگويد. لادن حرفي نداشت. ماني را همان‌طور كه بود، پذيرفت. تنها از فضاي ساكت و سنگين ميانشان فراري بود.

آخرین محصولات مشاهده شده