دربارهی این مرد از همان موقع بوی مرگ میداد
من دختر بزرگ سرهنگ شيرواني هستم. منزل ما بالاي كاخ نياوران بود در جماآباد همين تهرون. پدرك از افسران بلندپايه كاخ بود . . . اينجا توي اين عكس خاله شدم اما نه يه خالهي واقعي. اونقدر تو اون خونهي دزاشيب نموندم تا مزه خاله شدن رو بچشم. اون روز دختر همسايه از زايشگاه اومده بودم و من و مامان آذر و سيمين واسه ديدن نوزاد رفتيم اونجت. دختر همسايه در حالي كه نوزادش را توي دستهاي من ميگذاشت گفت: برو بغل خاله سيما! بعد از اون سيمين وقتي ميخواست سر به سر من بذاره خاله سيما صدام ميزد . . . لذت اينجور خوشيها به تعريف كردنشان براي اوناست كه دوستشون داريم. حيف كه مامان آذر و سيمين نيستند.
كد كالا | 55019 |
زبان | فارسی |
نویسنده | محمد حنیف |
سال چاپ | 1395 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 336 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 12.5 * 20.5 * 1.6 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 320 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.